در مقالهی چرا باید کارکنان مان را به همکاری در سازمان تشویق کنیم ؟ با یکی از تکنیک ها اشنا شدیم. در ادامه به بقیه تاکتیک های بسار مهم می پردازیم.
تاکتیکهای بسیار مهم افزایش همکاری
تکنیک دوم
به کارمندها همدردی را آموزش دهید. به آخرینباری که با همکارتان درگیر شدید فکر کنید. طبق تحقیقات من، به احتمال زیاد حس میکردید که او یا بیملاحظه است یا کمهوش. شنیدن دیدگاه کسی که با او مخالفیم کار آسانی نیست، اما اگر با هدف درک تفاوتهایمان با موقعیت برخورد کنیم، نتیجه بهتری میگیریم.
در یک تعامل موفق، هر یک از طرفین فرض را بر این میگذارد که طرف مقابلش، صرفنظر از پیشینه یا جایگاهش، کاملا باملاحظه و هوشمند است. این نگرش باعث میشود طرفین بخواهند بدانند که چرا دیدگاههایشان متفاوت است و این کمک میکند گفتوگوی سازندهای داشته باشند. قضاوت جای خود را به کنجکاوی میدهد و طرفین میبینند که دیدگاه بقیه هم مثل دیدگاه آنها ارزشمند است. یک تاکتیک ساده را با هم بررسی میکنیم:
همکاری کارکنان – هوش تجاری کیسان
بهدنبال ناگفتهها باشید
یک شرکت تبلیغاتی را مطالعه میکردم که از رویکرد جالبی استفاده میکردند. در جلسات، از شرکتکنندهها خواسته میشد که به چیزهایی که گوینده نمیگوید، توجه کنند. مثلا اگر در یک جلسه، یکی از اعضا درباره چگونگی طراحی کمپین تبلیغاتی صحبت میکرد، بقیه همکاران موظف بودند احساس و شرایط ذهنی او را درک کنند.
در یکی از جلسات، من هم حضور داشتم. یکی از کارکنان به کسی که داشت پروژه را ارائه میداد گفت: «از لحنت اینطور برداشت کردم که انگار دودل هستی و به ایدهات شک داری. نقاط قوت و ضعفی که در این ایده میبینی چیستند؟»
وقتی اعضا به جای تمرکز بر اظهارنظر، روی همدلی تمرکز کنند، احساس رضایت همه اعضا از گفتوگو بیشتر میشود. وقتی با دیگران ابراز همدلی میکنید، احتمال آنکه از شما نظر بخواهند بیشتر میشود و تعاملات راحتتر انجام میشوند.
البته علاوهبر گوش دادن و همدلی، باید جسارت پرسیدن سوالات سخت را هم داشته باشید و بتوانید دیدگاه خود را صراحتا بیان کنید. با کمک تکنیکهای بعدی.
تکنیک سوم
دریافت و ارائه بازخورد باید عادی شود.
یک تعامل، وقتی خوب است که در آن بازخورد رد و بدل شود، البته از در نفوذ وارد شوید، نه قدرت.
۱. توضیح دهید که خیلیها از بازخورد دادن و بازخورد گرفتن، بیزارند و این کاملا شایع است. سپس درباره چالشها و مقاومت در برابر بازخورد صحبت کنید تا شرکتکنندهها بدانند تنها نیستند.
۲. یکی از مشکلات بازخوردها این است که معمولا خیلی کلی هستند. بازخورد باید مستقیم، دقیق و کاربردی باشد. ابتدا رفتاری را که جواب داده یا نداده، شناسایی کنید. تاثیر آن روی خودتان و بقیه را شرح دهید.
۳. بازخورد درباره بازخورد. در این تمرین، یکی از اعضا درباره موضوعی بازخورد میدهد. سپس بقیه شرکتکنندهها سعی میکنند بازخورد او را اصلاح کنند. مثلا اگر او گفته باشد: «تو همیشه کارها را دیر تحویل میدهی»، بقیه اعضا ممکن است این جمله را پیشنهاد کنند که دقیقتر است: «در سه ماه گذشته، سهبار کارهایت را دیر تحویل دادی.»
این تمرین مهم است چون حتی وقتی به مقاومت در برابر بازخورد غلبه میکنیم، باز هم ممکن است نتوانیم دقیق یا مستقیما بازخورد دهیم.
۴. بهجای رد یا قضاوت ایده دیگران، از کلمات «بله» یا «بهعلاوه» استفاده کنید و سپس نظر خود را بگویید تا او بداند که ایده شما، در ادامه و تایید ایده اوست. از «اما» کمتر استفاده کنید.
۵. این تکنیکها را در جلسات واقعی و در حضور یک مربی تمرین کنید. او میتواند خطاهای شما را اصلاح کند.
تکنیک چهارم
به کارکنان، رهبری و «پیروی» را بیاموزید. چطور به یک رهبر تاثیرگذار تبدیل شویم؟ در حوزه مدیریت، چه در تئوری و چه در عمل، توجه زیادی به این سوال شده. اما کسی به این سوال جواب نداده که «چطور پیروی کنیم؟»، درحالیکه این هم یک مهارت مهم است. من پس از مصاحبهای با امریکن اکسپرس، فهمیدم که در این شرکت، کسانی تعامل کردن را خوب بلدند که هم در پیروی کردن مهارت دارند و هم در رهبری سازمانی. در واقع آنها میدانند کی رهبری کنند و کی پیروی.
در سال ۲۰۱۸ در تایلند، گروهی از فوتبالیستها در غاری گیر افتادند و برای نجات آنها کمپینی تشکیل شد، با حضور مهندسان، کارشناسان ناسا، زمینشناسان، پزشکان و مقامات محلی.
یک روز یکی از مهندسان ایدهای را مطرح کرد. مهندس ارشد، به جای رد ایده، دربارهاش فکر کرد. پس از بررسی آن، اجرایش کردند و در نتیجه، از یک فاجعه جلوگیری شد. اما در این مواقع، باید اختیار را به فرد دیگری بدهیم و این برای خیلیها سخت است. با چند تمرین میتوانید مهارت پیروی کردن را در خود تقویت کنید:
۱. خودآگاهیتان را افزایش دهید. من پس از چند تحقیق ساده با همکاری دانشجویانم به این نتیجه رسیدم که درک ما از خودمان، معمولا اغراقشده است. یعنی خودمان را گاهی خیلی دست بالا میگیریم و این نگاه خوشبینانه، باعث میشود به دیگران اجازه تصمیمگیری ندهیم.
۲. واگذاری وظایف را یاد بگیرید. ما معمولا در برابر تقسیم وظایف، مقاومت داریم چون برایمان سخت است که کنترل را دست فرد دیگری بدهیم و دوست داریم همهچیز، «درست» پیش برود. درحالیکه تقسیم وظایف، مزایایی دارد: افراد احساس میکنند در کارها سهیم هستند، فرصت رشد پیدا میکنند و خودمان هم، زمان بیشتری خواهیم داشت و احتمالا در بلندمدت، بازدهیمان بیشتر خواهد شد.
تکنیک پنجم
شفاف و ملموس، صحبت کنید.
تکنیک ششم
به کارمندها تعامل برد-برد را آموزش دهید. ما وقتی در حال تعامل با دیگران هستیم، بهندرت به راهحل دلخواه میرسیم. برای رسیدن به راهحلی که هر دو طرف از آن راضی باشند، باید علایق یکدیگر را شناسایی کنید. من گاهی دانشجویان را به گروههای دونفره تقسیم میکنم و از آنها میخواهم یک پرتقال را با هم تقسیم کنند.
در گوش یکی از طرفین میگویم که «فرض کن پرتقال را میخواهی تا آبمیوه بگیری.» به آن یکی میگویم: «فرض کن پوستش را میخواهی تا با آن کیک درست کنی.» این دو، چون از علایق و نیازهای هم خبر ندارند و حتی برای فهمیدن آن، هیچ تلاشی نمیکنند، احتمالا کارشان به دعوا میکشد.
یا شاید در نهایت تصمیم بگیرند پرتقال را نصف کنند. بعضیها هم کلا بیخیال میشوند چون تمام پرتقال را میخواهند. غافل از آنکه، اگر از هم سوال میکردند، هر دو به خواسته خود میرسیدند. یکی پرتقال را میگرفت و آن یکی پوستش را. تعاملاتی موفق هستند که طرفین، نیاز و منافع شخصی یکدیگر را بشناسند و بدانند که طرف مقابل، چطور میتواند در حل مساله کمک کند.