5 مفهوم بازاریابی چیست؟ فلسفه‌های مدیریت بازاریابی

5 مفهوم بازاریابی

مفهوم بازاریابی استراتژی‌ است که شرکت‌ها برای برآوردن نیازهای مشتریان، افزایش فروش، به حداکثــر رساندن سود و پیروزی بر رقابت اجرا می‌کنند. 5 مفهوم بازاریابی وجود دارد که سازمان‌ها آن را پذیرفته و اجرا می‌کنند؛ (1) مفهوم تولید (2) مفهوم محصول (3) مفهوم فروش (4) مفهوم بازاریابی (5) مفهوم بازاریابی اجتماعی. بازاریابی یک بخش مدیریت است که سعی می‌کند استراتژی‌هایــی را طراحی کند که روابط سودآور با مصرف کنندگان هدف ایجاد کند. بازاریابان باید به 2 سوال مهم پاسخ دهند.

  • بهترین فلسفه برای یک شرکت در تعیین استراتژی‌های بازاریابــی چیست؟
  • اهمیت سازمان، مشتریان و منافع جامعه چه خواهد بود؟

پنج مفهوم جایگزیــن وجود دارد که بر اساس آنها سازمان‌ها استراتژی‌های بازاریابی خود را برای پاسخ به این موارد طراحــی و اجرا می‌کنند. به این 5 مفهوم بازاریابــی جایگزین، فلسفه مدیریت بازاریابی نیز گفته می‌شود.

فلسفه‌های مدیریت بازاریابی یا 5 مفهوم بازاریابی عبارتند از؛

مفهوم بازاریابیمفهوم تولید

ایده مفهوم تولید؛ “مصرف کنندگان از محصولات موجود و بسیار مقرون به صرفه ترجیح می‌دهند.” این مفهوم یکی از قدیمــی‌ترین گرایش‌های مدیریت بازاریابی است که فروشندگان را راهنمایــی می‌کند. شرکت‌هایی که این جهت‌گیری را اتخاذ می‌کنند، با تمرکز بیش از حد بر روی عملیات خود و از دست دادن هدف واقعی، با خطر بزرگی روبرو هستند.

اغلب اوقات، مفهوم تولید می‌تواند منجــر به نزدیک‌بینی بازاریابی شود. تمرکز مدیریت بر بهبود کارایــی تولید و توزیع است. اگرچه، در برخــی شرایط، مفهوم تولید هنوز یک فلسفه مفید است. اگر یک شرکت تصمیم بگیرد بر اساس این مفهوم فعالیت کند، سعی می‌کند با کارآمد کردن فرایند تولید، هزینه‌های تولید را به حداقل برساند. علاوه بر این، برای اینکه محصولات آن مورد استقبال مصرف کنندگان قرار گیرد، سعی می‌کند تا حد ممکن توزیع خود را گسترده‌تر کند.

اگر دو موقعیت حاکم باشد، این مفهوم تولید قابل استفاده است.

یکی، زمانــی که تقاضا برای یک محصول بیش از عرضه است. این امر در بازارهایی مشاهده می‌شود که از نظر قیمت بسیار حساس هستند و از نظر بودجه نیز توجه ندارند. در چنین شرایطــی، مصرف کنندگان اساساً به مالکیت محصول علاقه‌مند می‌شوند، نه به کیفیت یا ویژگی‌های آن. بنابراین، تولیدکنندگان علاقه‌مند به افزایش خروجی‌های خود خواهند بود.
دو، اگر هزینه‌های تولیــد بسیار بالا باشد، این امر مصرف کنندگان را از خرید محصول منصرف می‌کند. در اینجا، این شرکت تمام تلاش خود را برای ایجاد حجم تولید و بهبود فناوری برای کاهش هزینه‌ها به کار می‌گیرد.

مفهوم محصول

مفهوم محصول معتقد است که مصرف کنندگان از محصولاتــی که بیشترین کیفیت، عملکرد و ویژگی‌های نوآورانه را ارائه می‌دهند، ترجیح می‌دهند. اینجا استراتژی‌های بازاریابی بر بهبود مستمر محصول متمرکز است. کیفیت و بهبود محصول بخش مهمــی از استراتژی‌های بازاریابی است که گاهی تنها بخش آن است. هدف قرار دادن فقط روی محصولات شرکت نیز می‌تواند منجر به نزدیک‌بینی بازاریابی شود.

مفهوم بازاریابی

در طول سه دهه اول قرن بیستم، صنایع بیشتر و بیشتر از تکنیک‌های تولید انبوه استفاده می‌کردند. عرضــه کالاهای تولیدی تا اوایل دهه 1930 بیش از تقاضا بود. تولیدکنندگان با ظرفیت مازاد تولید و رقابت برای مشتریان روبرو بودند. آنها متوجه شدند که خریداران از محصولات خوش ساخت استقبال می‌کنند و مایلند هزینــه اضافی برای محصولات اضافی بپردازند، و مفهوم محصول در ذهن بسیاری از تولیدکنندگان شروع به کار کرد. مفهوم محصول فرض می‌کند که مصرف کنندگان از محصولاتــی که از نظر کیفیت، عملکرد، ویژگی‌های نوآورانه، طرح‌ها و غیره برتر هستند ترجیح می‌دهند.

تصور می‌شود که این مفهوم بازاریابی ساده بوده است: کسی که یک محصول استاندارد را با کمترین قیمت ارائه دهد، برنده خواهد شد. شرکتــی که این فلسفه را دنبال می‌کند سعی می‌کند محصولات خود را از نظر کیفیت، عملکرد و هر ویژگی محسوس دیگر بهبود بخشد.

اساس مزاحم

طرفداران این مفهوم بر این عقیده هستند که مصرف کنندگان، محصولات خوش ساخت را ترجیح می‌دهند، محصولاتــی که در جنبه‌های فوق از محصولات رقیب برتر هستند. بسیاری از شرکت‌های محصول گرا اغلب محصولات خود را با پیشنهادات اندک یا بدون پیشنهاد مشتریان هدف خود طراحــی می‌کنند. آنها معتقدند که جنبه‌های طراحــی یا بهبود محصول توسط مهندسان یا طراحان آنها بهتر از مشتریان قابل درک است.

آنها همچنین محصولات خود را با محصولات رقبا مقایسه نمی‌کنند تا تغییراتــی در محصولات خود ایجاد کنند. آنها گاهی اوقات از کیفیت محصول خود با “LOVE AFFAIR” یاد می‌کنند. یکی از مدیران جنرال موتورز سال‌ها پیش گفت: “چگونه مردم می‌توانند بفهمند که چه خودرویــی می‌خواهند تا زمانی که خودروهای موجود را نبینند؟” در اینجا مهندسان ابتدا محصول را طراحی و توسعه می‌دهند، تولید آن را ایجاد می‌کند، بخش مالی قیمت آن را تعیین می‌کند، در نهایت، بازاریابی و فروش سعی می‌کنند آن را بفروشند.

بسیاری از بازاریابان هنوز این مفهوم را دارند و این مفهوم آنقدر در برخــی تأثیر می‌گذارد که حتــی فراموش می‌کنند که بازار در جهت دیگری پیش می‌رود. بازاریابی فضای بسیار کمی در این مفهوم دارد. تأکید اصلی در اینجا بر روی محصول است. بنابراین، قابل درک است که در مفهوم محصول، مدیریت نمی‌تواند در چه شغلی فعالیت کند، که منجر به نزدیک بینی بازاریابی می‌شود. یعنی کوته بینی در نقش بازاریابی.

مفهوم فروش

مفهوم فروش این ایده را دارد: “مصرف کنندگان به اندازه کافی از محصولات شرکت نخرند مگر اینکه در فروش و تبلیغات گسترده تلاش کنند.” در اینجا مدیریت بر ایجاد معاملات فروش تمرکز می‌کند تا بر ایجاد روابط طولانــی مدت و سودآور با مشتریان. به عبارت دیگر، هدف این است که آنچه را شرکت تولید می‌کند بفروشیم تا آنچه که بازار می‌خواهد. چنین برنامه فروش تهاجمــی دارای خطرات بسیار بالایی است.

در مفهوم فروش، بازاریاب فرض می‌کند که مشتریان ترغیب به خرید محصول خواهند شد. اگر آنها آن را دوست ندارند، احتمالاً ناامیدی خود را فراموش کرده و بعداً دوباره آن را خریداری می‌کنند. این معمولاً یک فرض بسیار ضعیف و پرهزینه است. به طور معمول مفهوم فروش با کالاهای خریداری نشده انجام می‌شود. کالاهای ناخواسته این است که خریداران به طور معمول به خرید فکر نمی‌کنند، مانند بیمه یا اهدای خون.

مفهوم فروش در مفهوم بازاریابی

این صنایع باید در ردیابــی چشم اندازها و فروش آنها با مزایای محصول خوب عمل کنند. مفهوم فروش و مفهوم محصول نیز در همان زمان  توسعه یافت و هنوز در بسیاری از صنایع غالب است. رکود بزرگ در آمریکا ثابت کرد که تولید کالاهای کافی یا کالاهای با کیفیت دیگر مشکلــی ایجاد نمی‌کند. مشکل فروش این محصولات است. تولید محصولات با کیفیت لزوماً فروش آن را تضمین نمی‌کند. در این دوره، نقش حیاتــی فروش، تبلیغات و سایر عملکردهای بازاریابی به طور واقعــی سازماندهی شد و مفهوم فروش به وجود آمد. همانطور که فیلیپ کاتلر تعریف کرده است، معتقد است که مصرف کنندگان، اگر تنها بمانند، معمولاً به اندازه کافی محصولات سازمان را نخرند.

فروش و تبلیغات تهاجمــی می‌تواند فروش را تضمین کند. به گفته وی، مصرف کنندگان معمولاً خرید را نشان می‌دهند و گاهی اوقات در برابر خرید مقاوم هستند و باید تحت تأثیر ابزارهای مختلف قرار گیرند تا با خرید موافقت شود. وظیفه شرکت این است که با استفاده از تمام تکنیک‌های فروش احتمالی بر مصرف کنندگان تأثیر بگذارد تا آنها ترغیب به خرید بیشتر شوند.

همانطور که کاتلر می‌گوید، مفهوم فروش با کالاهای خریداری نشده بیشترین تهاجم را به کار می‌گیرد، کالاهایــی که خریداران معمولاً به خرید آنها فکر نمی‌کنند، مانند بیمه، دائرةالمعارف‌ها و… این مفهوم بیشتر در مورد مازاد ظرفیت مورد استفاده قرار می‌گیرد، جایی که یک شرکت می‌خواهد آنچه را که تولید می‌کند بفروشد. این کار با نقطه تولید شروع می‌شود که بر محصولات تمرکــز می‌کند و هدف آن کسب سود از طریق افزایش حجم فروش است و وسایل مورد استفاده برای فروش و تبلیغ است.

بازاریابی، به معنای واقعــی آن، هنوز موقعیت استراتژیکــی در این مفهوم ندارد. بازاریابی، در اینجا، بر اساس فروش سخت است. در انتقال کالاها از تولیدکنندگان به مصرف کنندگان، وظیفه فروش شخصی این است که فشار بیاورد و تبلیغات یک عملکرد کششی را ایفا می‌کند. این دو استراتژی با هم مورد استفاده قرار می‌گیرند و توسط تحقیقات بازاریابی، توسعه محصول، بهبود، قیمت‌گذاری، سازمان فروشندگان، همکاری و توزیع فیزیکــی خود کالا پشتیبانــی می‌شوند.

برای اثرگذاری، قبل از فروش باید چندین فعالیت بازاریابی مانند نیازسنجی، تحقیقات بازاریابی، توسعه محصول، قیمت گذاری و توزیع انجام شود. برای اطلاعات بیشتر مفاهیم اساسی بازاریابی را مطالعه نمایید. اگر بازاریاب در شناسایــی نیازهای مصرف کننده، توسعه محصولات مناسب و قیمت گذاری، توزیع و ترویج موثر آنها به خوبی عمل کند، این محصولات بسیار آسان به فروش می‌رسند.

یکــی از نکات جالب توجه در اینجا این است که بر تحقیقات بازاریابی تأکید می‌شود، نه تحقیقات بازار. علاوه بر کاربرد آن در تجارت کالاهای ملموس، مفهوم فروش نیز در مناطق غیر انتفاعــی مانند جمع آوری سرمایه، دفاتر پذیرش کالج و احزاب سیاسی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

مفهوم بازاریابی چیست؟

مفهوم بازاریابی می‌گوید: “دستیابــی به اهداف سازمانی بستگی به دانستن نیازها و خواسته‌های بازارهای هدف و ارائه رضایت مطلوب بهتر از رقبا دارد.” در اینجا مدیریت بازاریابی از رویکرد “اول مشتری” استفاده می‌کند. بر اساس مفهوم بازاریابی، تمرکز و ارزش مشتری مسیرهای دستیابــی به فروش و سود است. مفهوم بازاریابی یک فلسفه “حس و پاسخ” مشتری مدار است. وظیفه شما یافتن مشتریان مناسب برای محصول شما نیست، بلکه یافتن محصولات مناسب مشتریان است.

مفهوم بازاریابی و مفاهیم فروش دو مفهوم افراطی و متفاوت از یکدیگر هستند. هنگامــی که شرکت‌ها به توانایی تولید بیش از تقاضای موجود دست یافتند، مدیران متوجه ضرورت ارزیابی مجدد بازاریابی در عملیات تجاری شدند. آنها همچنین تغییرات مهم در بازار، در زمینه فناوری و نحوه دستیابــی و ارتباط با بازارها را تشخیص دادند. این تغییرات منجر به تکامل “مفهوم بازاریابی” شد که در اصل فلسفه مدیریت است.

مفهوم بازاریابی را می‌توان از نظر اصول جهت‌گیری با مفاهیم قبلــی مقایسه کرد. در مفاهیم قبلی، کالا به امید یافتن مشتری به بازار عرضه می‌شد. برعکس، مفهوم بازاریابی نشان می‌دهد که بازاریابی از مشتریان شروع می‌شود و به تولید محصولات مورد نظر در مقادیــر مناسب و مشخصات مناسب باز می‌گردد. همانطور که جوزف سیبرت می‌گوید، “مدیریت بازاریابی تا آنجا که مسئول ایجاد بازار است، هدف ایجاد مشتری را ندارد. جهت‌گیری به جای تولید محصولات، به سمت بازارسازی است.”

به گفته فیلیپ کاتلر، مفهوم بازاریابی این است که کلید دستیابــی به اهداف سازمانی، موثرتر از رقبا در یکپارچه‌سازی فعالیت‌های بازاریابــی در جهت تعیین و برآوردن نیازها و خواسته‌های بازارهای هدف، یا تعیین نیازها و خواسته‌های بازارهای هدف و ارائه آنها است. این تعریف نشان می‌دهد که بازاریابی با بازار شروع می‌شود، توجه را بر نیازهای مشتریان متمرکــز می‌کند و از طریق رضایت مشتری با بازاریابی هماهنگ به سود می‌رسد.

بر اساس این فلسفه، اولین وظیفه بازاریاب این است که نیازها و خواسته‌های مشتری خود را شناسایی کند، سپس باید از طریق کانال تجارت و توزیع فیزیکی به عقب حرکت کند و این مسیر معکوس را فراتــر از درب حمل و نقل، از خط تولید و مونتاژ، درست تا مسیر اصلــی ادامه دهد. بر اساس این مفهوم، همه جنبه‌های عملیات شرکت با هدف برآوردن خواسته‌های مشتریان انجام می‌شود.

یکــی از نکات مهمی که باید در اینجا به آن اشاره شود این است که عملکرد یک شرکت نیز تحت تأثیر هدف یا هدف کلی شرکت است. به عنوان مثال، ممکن است هدف یک شرکت برآوردن خواسته‌های مصرف کنندگان باشد، اما هدف کلی آن ممکن است افزایش حجم سود باشد. بحث فوق نشان می‌دهد که مفهوم بازاریابی بر چهار پایه اصلی استوار است.

  • تمرکز بازار
  • مشتری مداری
  • بازاریابی و هماهنگی
  • سودآوری

مبانی فوق تعریف واضح دیگری از مفهوم بازاریابی ارائه شده توسط W. J. Stanton را نشان می‌دهد. به گفته وی، “در مفهوم کامل آن، مفهوم بازاریابــی یک فلسفه تجاری است که بیان می‌کند رضایت مشتریان از توجیــه اقتصادی و اجتماعی وجود یک شرکت است. در نتیجه، تمام فعالیت‌های شرکت در زمینه تولید، مهندســی و امور مالی و همچنین بازاریابی، باید ابتدا به تعیین خواسته‌های مشتریان و سپس برآورده ساختن این خواسته‌ها در حالی که هنوز سود معقولی را اختصاص می‌دهند، اختصاص داده شود.”

تمرکز بر بازار

مفهوم بازاریابی نشان می‌دهد که یک شرکت باید توجه خود را بر بازاریابی متمرکز کند تا تولید و فروش. در بازارهای متنوع امروز، این امکان وجود ندارد که یک شرکت با موفقیت در هر بازار فعالیت کند و نیازهای خود را برآورده کند. بنابراین، ایده‌آل است که یک شرکت توجه خود را به بخش(های) خاصی از کل بازار ناهمگن متمرکز کند.

مشتری مداری

تمرکــز بر یک بازار خاص موفقیت یک شرکت را در بازار تضمین نمی‌کند. آنچه برای موفقیت لازم است مشتری مداری است، یعنی با دقت نیازهای مشتری را از دیدگاه مشتریان مشخص می‌کند. یک شرکت می‌تواند این کار را با تحقیقات بازار انجام دهد و از این رو، نقش تحقیقات بازار نقش غالب در شرکت‌های بازاریابی مفهومــی محور دارد. مشتری مداری از این نظر مهم است که آینده و پیشرفت یک شرکت به مشتریان بستگی دارد.

مشتریان می‌توانند جدید و قدیمی باشند. یک شرکت باید مشتریان قدیمــی خود را حفظ کند زیرا جذب مشتریان جدید بسیار دشوار و پرهزینه است. یک مشتری راضی بارها و بارها خرید خواهد کرد، و او در مورد شرکت صحبت خواهد کرد، که باعث افزایش تصویر شرکت و جذب مشتری جدید می‌شود. بنابراین، برای مشتری بسیار مهم است که مشتری مدار باشد، یعنی نیازها و خواسته‌های آنها را شناسایــی کرده و به طور معقول آنها را برآورده کند.

برای اطمینان از رضایت مشتری، یک شرکت باید شکایات مشتریان را تشویق کند، زیرا در مطالعات مختلف مشخص شده است که 96 درصد از مشتریان ناراضی هرگز نارضایتــی خود را به شرکت نمی‌گویند. بنابراین، شرکت باید ابتکار عمل خود را برای تشویق مشتریان به شکایت انجام دهد. همچنین برای یک شرکت حیاتــی است زیرا انتقاد از مشتری ناراضی می‌تواند باعث خرابــی شرکت شود. از سوی دیگر، یک شرکت می‌تواند ایده‌های نوآورانه کاملاً مفیدی را از شکایات مشتریان خود دریافت کند.

همچنین اگر بداند مشتریان واقعاً چه می‌خواهند، می‌تواند کیفیت محصول و سطح خدمات خود را بهبود بخشد. بنابراین ممکن است تعداد مشتریان وفادار و حجم سود را افزایش دهد.

بازاریابی و هماهنگی

مفهوم بازاریابی یک مفهوم کل سازمانی است. برای موفقیت، همه عملکردهای بازاریابی باید بین خودشان هماهنگ شوند، و دوم اینکه خود بازاریابی باید با سایر بخش‌ها به خوبی هماهنگ باشد. شرکتــی که تحت مفهوم بازاریابی مدیریت می‌شود باید برنامه‌ریزی، سازماندهــی، هماهنگی و کنترل کل عملیات خود را به عنوان یک سیستم جهت دستیابی به مجموعه‌ای واحد از اهداف قابل اجرا در کل سازمان انجام دهد.

دلایل واضحی پشت هماهنگی عملکردهای بازاریابی بین خود وجود دارد و دلیل اصلی آن حذف تعارض است. به عنوان مثال، اگر عملکردهای بازاریابــی بین خودشان هماهنگ نباشند، نیروی فروش ممکن است افراد بازاریابی را به دلیل تعیین یک هدف فروش بسیار بالا مورد انتقاد قرار دهد. دلیل هماهنگــی با سایر بخش‌ها این است که بازاریابی نمی‌تواند به صورت جداگانه کار کند. اگر کارکنان بخش‌های دیگر نحوه تأثیر آنها بر رضایت مشتری را تشخیص ندهند، بخش بازاریابی نمی‌تواند به تنهایــی آن را ارائه دهد.

برای اینکه بازاریابی محور باشد، یک شرکت باید بازاریابی داخلی و خارجی انجام دهد. بازاریابی داخلی به معنی استخدام موفقیت آمیز، آموزش و ایجاد انگیزه در کارکنان است تا بتوانند به خوبی به مشتریان خدمت کرده و رضایت آنها را جلب کنند. بازاریابی داخلــی ابتدا باید انجام شود زیرا مگر اینکه شرکتی آماده ارائه رضایت مشتری نباشد، نمی‌تواند به دنبال بازاریابی خارجی برود. تحت مفهوم بازاریابی، بازاریابی نیروی محرک اصلی برای کل شرکت می‌شود.

وضعیت افراد بازاریابی نیز تغییر می‌کند و بازاریابی در پیش زمینه فعالیت شرکت قرار می‌گیرد. کل شرکت برای توسعه، تولید و فروش محصول از منظر بازاریابی تلاش می‌کند. به عنوان مثال، در مورد چه شغلی هستیم، این شرکت می‌گوید: “ما زیبایــی و امید را به جای فروش لوازم آرایشی می‌فروشیم.” اهمیت سطوح مختلف مدیریت نیز با پذیرش مفهوم بازاریابی تغییر می‌کند.

مشتریان در رأس سازمان قرار می‌گیرند و سپس افرادی در خط مقدم قرار می‌گیرند که با مشتریان ملاقات می‌کنند، خدمات ارائه می‌دهند و رضایت آنها را جلب می‌کنند. مدیریت میانی برای حمایت از افراد خط مقدم وجود دارد تا بتوانند خدمات بهتری به مشتریان ارائه دهند و مدیران ارشد نیز در حمایت از مدیریت میانی قرار دارند تا بتوانند به طور موثر و کارآمد از افراد خط مقدم پشتیبانــی کنند.

سودآوری

مفهوم بازاریابی کسب سود از طریق رضایت مشتری است. این نشان می‌دهد که سود با برآوردن نیازهای مشتریان به دست می‌آید. با توجه به اینکه نیازهای مشتریان روز به روز در حال تغییر است، یک شرکت بازاریابی محور باید محصول، خدمات و فعالیت‌های خود را با تغییر نیازها در نظر گرفته و اصلاح کند و به دلیل کسب سود در بلندمدت، مشتریان را بهتر از رقبای خود جلب کند.

تفاوت بین مفهوم فروش و مفهوم بازاریابی
  • فروش اقدام به تبلیغات گسترده‌ای می‌کند، مانند: تحقیقات بازار، مفهوم فروش با کالاهای خریداری نشده مناسب است. کالاهایــی که خریداران معمولاً به خرید آنها فکر نمی‌کنند، مانند بیمه یا اهدای خون.
  • مفهوم بازاریابی تقریباً برای هر نوع محصول و بازار مناسب است.
  • تمرکز بر مفهوم فروش از سطح تولید آغاز می‌شود. تمرکز بر مفهوم بازاریابــی با درک بازار آغاز می‌شود.
  • هر شرکتــی که از مفهوم فروش پیروی می‌کند، دارای ریسک بالایی است. شرکت‌هایی که از مفهوم بازاریابی پیروی می‌کنند، باید ریسک و عدم قطعیت کمتری را تحمل کنند.
  • مفهوم فروش فرض می‌کند، “مشتریانی که مشتاق خرید محصول هستند، آن را دوست خواهند داشت یا اگر آنها آن را دوست ندارند، احتمالاً ناامیدی خود را فراموش کرده و بعداً دوباره آن را خریداری می‌کنند.” به جای فرض، مفهوم بازاریابی می‌فهمد که واقعاً مصرف کننده به چه چیزی نیاز دارد و مطابق آنها عمل می‌کند.
  • مفهوم فروش مفروضات ضعیفی دارد. مفهوم بازاریابی بر اساس حقایقــی است که با رویکرد “بازار و مشتری اول” جمع آوری شده است.
مفهوم بازاریابی اجتماعی

مفهوم بازاریابی اجتماعی این سوال را مطرح می‌کند که آیا مفهوم بازاریابی محض نادیده گرفته شده از تعارضات احتمالــی بین خواسته‌های کوتاه مدت مصرف کننده و رفاه بلندمدت مصرف کننده است؟ در مفهوم بازاریابــی اجتماعی چنین آمده است: “استراتژی بازاریابی باید به گونه‌ای برای مشتریان ارزش ایجاد کند که هم رفاه مصرف کننده و هم جامعه را حفظ یا ارتقا دهد.”

این امر مستلــزم بازاریابی پایدار، بازاریابی مسئولانه از نظر اجتماعــی و زیست محیطی است که نیازهای فعلی مصرف کنندگان و مشاغل را برآورده می‌کند و در عین حال توانایی نسل‌های آینده را در برآوردن نیازهای آنها حفظ یا تقویت می‌کند. مفهوم بازاریابی اجتماعی رفاه انسان را قبل از سود و برآوردن خواسته‌ها در اولویت قرار می‌د‌هد.

این اساساً جهت‌گیری مدیریتی است که بر اساس آن وظیفه اصلی شرکت تعیین نیازها و خواسته‌های بازارهای هدف و تطبیق سازمان با ارائه رضایتمندی‌های مورد نظر به صورت کارآمدتر و موثرتر از رقبای خود است، به نحوی که باعث حفظ و افزایش رفاه مصرف کنندگان به طور خاص و جامعه به طور کلی این امر از بازاریابان می‌خواهد که در تعیین سیاست‌های بازاریابــی خود سه مرحله را متعادل کنند: سود شرکت، رضایت مصرف کننده و منافع عمومی.

نتیجه‌گیری

شرکت‌ها ممکن است مفهوم بازاریابی اجتماعی را اتخاذ کنند در صورتی که منجر به ضرر یا ضرر رقابتی در سود شرکت نشود. به این دلیل است که هدف اصلی هر شرکت معاصر حفظ مشتریان خود است.

شرکت‌ها ترکیبــی از مفاهیم بازاریابی را در دنیای واقعی دنبال می‌کنند. شرکت‌ها به طور دقیق از یک مفهوم بازاریابی پیروی نمی‌کنند. آنها معمولاً از ترکیبی از مفاهیم بازاریابی استفاده می‌کنند یا بسته به وضعیت بازار، رقابت و تعداد فروش آن را تغییر می‌دهند.

منبع:

iedunote.com

نوشتهٔ پیشین
فصل 2: ​​محیط بازاریابی و شرکای بازاریابی استراتژیک
نوشتهٔ بعدی
پلتفرم کاربردی و مهم IBM Cognos Analytics چیست ؟
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.

آخرین مطالب


گوگل با معرفی مدل جدید زبان بزرگ خود (LLM)، Gemini…
گوگل بارد Bard یک چت بات، انقلابی برای هوش مصنوعی…
چگونه یک متخصص BI تبدیل؟ این یک مسیر خطی نیست،…
برنامه Microsoft Power BI خود را به عنوان یک ابزار…
Api‌های POWER BI REST (رابط‎‌های برنامه نویسی برنامه) یک مجموعه…
فهرست